باز هم معترض است و می خواهد که چنين نگويم. که را ديده ايد که از شنيدن زيباترين عبارت دنيا گريزان باشد که ايرانمرد من چنين است؟
ولی ... به حرمت عشق ديگر نمی گويمش. گيريم که من نگفتم ... ولی آيا خود نمی داند که نفسم بسته به نفس اوست؟ گيريم که زبان در کام کشيدم ولی به دل نخواهد شنيد که بر او عاشقم؟
ولی ... به حرمت عشق ديگر نمی گويمش. گيريم که من نگفتم ... ولی آيا خود نمی داند که نفسم بسته به نفس اوست؟ گيريم که زبان در کام کشيدم ولی به دل نخواهد شنيد که بر او عاشقم؟
0 نظر:
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی