Tehrandokht

About me ... about him ... about my country

۴ اسفند ۱۳۸۰

پروردگارا عيد قربان بود و گذشت، عيد من بود که هنوز يادم نداده اند چگونه عشق را به مسلخ ايمان برم. اما آموخته ام که چگونه عشق و ايمان را يکی بينم و يگانه که حاجت به قربان کردن يکی برای ديگری نباشد.
مولانايم گويد: اين کيست اين؟
اما من دانم که نه يوسف ثانی است و نه خضر و نه الياس. تنها عشق است و عشق که خدای تعالی نعمت عشق را بر بنده بخشيده است.
اما ايرانمرد، دلم می خواهد اين تک بيت از مثنوی را برايت هزار باره بخوانم که:
مـا نبـودـيم و تقـاضـامـان نبود
لطف تو ناگفته ی ما می شنود

خدايا به اين عيد سوگند که دوستش دارم. تنها يادم بده که چنين بی پرده برايش نگويم.

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی