Tehrandokht

About me ... about him ... about my country

۳ اسفند ۱۳۸۰

کاش به خلوت توام راه بود ... کاش جمعه ها معنايی جز اين دوری دلگير داشتند. کاش بوسه در مذهب تو ممنوع نبود. کاش عشق بود و اين درد دوری نبود.
کتابهايم ديگر بر رف روبرو نيستند. ناظری ديگر تکخوان لحظه های من و گريه نيست. مولانا مرا محرم راز خويش نمی داند:
اين واقعه را سخـت نگيری شايد
کز کوشش عـاجـزانه کـاری نايد
از رحمــت ايـــزدی کليــدی بايد
تـا قفـل چنيــن حـادثـه را بگشايد
ولی پس از آن همه دوری و آن همه ناصبوری ... تو آمده ای ... ايرانمرد بگذار اين دخترک گوشه نشينٍ از عالم و آدم بريدهء بداند که نه راه را اشتباه انتخاب کرده است و نه اينکه به اشتباه قدمی برداشته است که تمام زندگی را در همنفسی با تو می بيند.
به وسعت آسمان کويری دوستت دارم که پاک ترينی.

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی