Tehrandokht

About me ... about him ... about my country

۲۹ آذر ۱۳۸۰

ديگر نمی نويسم. حسی در من است که چنين می گويد و می دانم که تو نيز چنين می خواهی. کلمات من از آنِ توأند و اگر می نويسم برای توست. دوباره نوشته هايم در صندوق پستی تو جای می گيرند و تو می شوی تنها مخاطب لحظه های تنهايی، عشق و شور من.
پس ... ديگر بار تو به ارگ تنهايی من خوش آمدی ... بوسه بر خاک پای عشق که چنين مقدس است و چنين استوار.
ايرانمرد ... دوستت دارم. چونان حوا که آدم را. که در دنيای من و تو، تو اول انسانی و من اول دلبسته.
و بدرود با تمام چشمانی که اين روزها خواندند شرح دلدادگی مرا و حسن بی شمار تو را. بدرود.

پايان

و آغاز بابی ديگر در عشق که تنها به روی تو باز است، مرد ........ (کلامی برای بيان صفاتت نمی يابم که تو همه پاکی و همه حسنی و همه مهر)

ايراندخت تهرانی

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی