Tehrandokht

About me ... about him ... about my country

۴ فروردین ۱۳۸۱

هنوز زير علم نديده ام او را، نمی گذارند که ببينمش ... ممنوع است ... دستور از بالاست ... اما می گويند يگانه علمدار اين گذر است ... مهم نيست کدام گذر ... شايد گذر لوطی صالح ... شايد بازارچه ی قنات آباد ... شايد سنگلج ... شايد درخونگاه ... شايد هاشمی و شايد هرجای ديگر اين تهران و آن طهران.
امشب هياتش الوداع می خوانند و می روند ... طبل و سنج و نی ... در دلم غوغائی است ... می خواهم من هم بخوانم و بروم ... می خواهم من هم اين دنيا و اين زندگی را الوداع گويم ...
مرد شکسته همانند ندارد ... مثال نمی يابم که بگويم ... و من مردی شکسته را ديدم که هنوز زندگی را باور دارد و باورش از من که به زندگانی آويخته ام عميق تر است.
محرم عطر هرچه که داشته باشد برای من عطر زمان دارد و تصويری از گرده ی مردی که شکست. مردی که يگانه علمدار اين گذر است ... مهم نيست کدام گذر ... شايد يک قدمی خانه ی من و شما ... شايد آنسوی دنيا ... آنسوی زمان ... ولی هرجا که باشد نگاهش که کنی برايت آشناست ... و من از نگريستن در چشمان آشنايش می هراسم.
باز صدايشان به گوشم می رسد ... سوزناک می خوانند ... بميريد بميريد در اين عشق بميريد ...

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی