Tehrandokht

About me ... about him ... about my country

۱۸ آذر ۱۳۸۰

حوصله ام سر ميره اگه بخوام همش حرفهای گنده تر از دهن خودم بزنم، واسه همينم يک کم کوچيکترشون می کنم.
خيلی وقته که همش توی خونه نشستم و تنها راه ارتباطم با دنيای بيرون اين کامپيوتر ننه مرده ی بيچاره هست! فکر نمی کنم هيچ کی مثل من 4 ماه يک ريز توی خونه مونده باشه! خودم هم دارم شک می کنم
که چيزی از آدم بودنم باقی مونده باشه!
ولی خدا می دونه که صبح چقدر ذوق مرگ شدم وقتی تلفن زنگ زد و تو پشت خط بودی! اگر دستم بهت می رسيد مطمئن باش که کار دستت می دادم!! دنيا وارونه شده ديگه! وقتی تو ادعات ميشه که کبريت بی خطری منم بايد اينجوری حرف بزنم.
دلم برات تنگ شده الان! ... آخه به من ميگی اگه سرشب دلم تنگ بشه اشکالی نداره ولی من چيکار کنم که نصفه شب هوات رو می کنم؟ هااا؟؟؟؟
داره يواش يواش ترسم از وب لاگ ميريزه، يک کم اگه جرات پيدا کنم بيشتر برات می نويسم. مهم اينه که تو می خونيش ... صبح زود زنگ بزني ها!! اه!! اگه گذاشتن من دو کلمه برات بنويسم!! با اينکه توی ياهو اينويزيبل اومدم ولی دست از سرم بر نمی دارن!!
باز داره شب ميشه و تو نيستی ...

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی