هنوز می نويسم و تو می خوانی ولی نمی دانی که برای تو نوشتن دردی است در اين سينه ی شرحه شرحه از فراق که شايد عطری از بانوی مصر در خود داشته باشد. با تو گفتن تمام آرزوی اين دل خسته است و از تو شنيدن حسرتی برای تمام دقايق نفس کشيدن. بگذار نوشتن را به ياد بياورم. بگذار با تو بنويسم و از تو بنويسم.
هنوز می نويسم و تو می خوانی و می دانی ...
هنوز می نويسم و تو می خوانی و می دانی ...
0 نظر:
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی