ستاره ها را قسم داده ام که بوسه دزديده ماه را به چوب حراج دوری تو نزنند. درد است، به خدا درد است که خانه ات چند کوچه آنسوتر باشد و تو حتی يکی سلام ساده را از من دريغ کنی.
عجيب است که بوی نان تازه و شله زرد در اين ظهر رمضان مستم کرده است!
فردا را انتظار می کشم که حاکمان پشت پرده شهر نور که آوازه ظلمشان تا هزار آبادی آنسوتر رفته است چه در آستين پليدشان دارند.
بوسه بر روی تو می زنم که درد را، که زخم تازيانه پرده نشينان را بر چهره ام می بينی اما توان فرياد برآوردنت نيست.
لبان بسته ات بوسه گاه هميشگی ام باد.
عجيب است که بوی نان تازه و شله زرد در اين ظهر رمضان مستم کرده است!
فردا را انتظار می کشم که حاکمان پشت پرده شهر نور که آوازه ظلمشان تا هزار آبادی آنسوتر رفته است چه در آستين پليدشان دارند.
بوسه بر روی تو می زنم که درد را، که زخم تازيانه پرده نشينان را بر چهره ام می بينی اما توان فرياد برآوردنت نيست.
لبان بسته ات بوسه گاه هميشگی ام باد.
0 نظر:
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی