امشب بازهم ساعد نيومد ... نکنه اون هم وبلاگ می خونه ... دلم تنگ شده برای شعر خوندنش ... فکرش رو بکنيد يک هفته منتظر می شينم تا دوشنبه شب بياد ... بعد سر ساعت ده يک صدای ديگه ای مياد ... سه هفته هست خبری ازش نيست ... فکر کنم ايرانمرد سرش رو کرده زير آب!!!
پستهای قبل
- غرور؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟...
- کاش ديشب چنين نمی نوشتم ... خيال بوسه حتی لحظه ای ...
- باز اين سيد رفت بالای منبر ... قشنگ نوشته ... اما ...
- «ليلای بی دل را ببين در عشق تو مجنون شده» پراکنده ...
- طفلی ايرانمردم! صبح بهش گفتم زشت!! :( ... ولی می د...
- رويای تو را بايد طرحی بزنم در شعر
- خواب می ديدم، خواب دو مولود شگرف، دو شكوفه ی هنوز ...
- هوا بوی مدرسه ميده ... بوی امتحان های ثلث سوم، امت...
- سرما خوردم ... در حد مرگ!! ... سرفه می کنم درست مث...
- اتفاق دو چشم سبز بود که در چشمانم به روز باران فتاد.
اشتراک در
پستها [Atom]
0 نظر:
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی